- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد
2 بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری حقا که بسی سردتر از باد خزان شد
3 خاک از نفس باد صبا بوی خوشت یافت بر بوی خوشت روی هوا رقص کنان شد
4 تا بر در میخانه جان، لعل تو زد مهر در مصطبهها رطل می لعل گران شد
5 سر چشمه حیوان به دهان تو تشبه کرد از نظر مردم از آن روی نهان شد
6 ماه از نظر مهر رخت یافت نشانی زان روی جهانی به جمالش نگران شد
7 گفتم به دل: ای دل مرو اندر پی زلفش نشنید سخن، عاقبت اندر سر آن شد
8 جان بر سر بازار غمش دادم و رستم نقدی سره باید که بدان رسته توان شد