- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سپیده دم که شد از خانه عزم حمامش هزار دلشده شد خاک ره به هر گامش
2 چو کند جامه ز تن جامه خانه را افروخت فروغ صبح دگر از صفای اندامش
3 چو برگ گل که بود در گلاب خانه نشست به گرم خانه عرق بر عذار گلفامش
4 تنش چو نقره خام و هزار مفلس عور گرفته کیسه به کف بهر نقره خامش
5 مراست چشم و برد ناخنه ز چشم آرام چه جای آن که بود زیر ناخن آرامش
6 نکاست استره یک مو به کام خود ز سرش شد این ز سختدلی های سنگ ناکامش
7 رقیب گو مگشا زر که جامی بیدل ز چشم اشک فشان داد سیم حمامش