- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عیار ناقصان از فکر کامل می تواند شد زبان گر خامشی عادت کند دل می تواند شد
2 گهر در عقد گوهر با زبان حال می گوید که بی پا و سران را جاده منزل می تواند شد
3 ز برگ لاله گر برداشتن توان سیاهی را زدامان دلم داغ تو زایل می تواند شد
4 نباشد مستی با نقد دنیا فیض عقبی را کف بخشش کجا چون دست سایل می تواند شد
5 کمال غفلت انسان بود در بند خود بودن خوشا حال کسی کز خویش غافل می تواند شد
6 چرا بیکار باشد همچو گل دست نگارینت به گردن سرو مینا را حمایل می تواند شد
7 ز خوان نعمت دیدارآرایی چو محفل را کف خورشید تابان دست سایل می تواند شد
8 ز احوالم چه می پرسی چو دیدی اضطرابم را تپیدنها زبان حال بمسل می تواند شد
9 محال است اینکه بگشاید گره از خاطرم جویا می از یک قطره بی او عقدهٔ دل می تواند شد