1 عرفی دل و طبع تو ستمگار مباد نیش تو به سینهٔ کس کار مباد
2 شیرین منشان جلوه کنندت به ضمیر این چشمهٔ نوش نیشتر زار مباد
1 گرد محنت به طوف منزل ماست زهر غم تشنه ی لب ماست
2 برق آتش فروز جوهز کل دود اندیشه های باطل ماست
1 به جز ریش بلا مرهم مبادا ریسه ریشان را عداوت با دل من باد زهر آلود نیشان را
2 به من بیگانگان را کی دل هم صحبتی ماند که با من صحبت غم می کند بیگانه خویشان را
1 تا خط به گرد آن لب شیرین شمایل است ابر میان عیسی و خورشید حایل است
2 از گل چه گونه پای به اندیشه بر کشم کاندیشه این چه در ره او، پای در گل است