1 عرفی که قدم در دهن تیشه نهد از بس غم دل بر دل غم پیشه نهد
2 تا تحت الثری فرو شود، گر نه مدام بار دل خود به دوش اندیشه نهد
1 ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست درویش جهانیم و هما در قفس ماست
2 آن زهر پرستی که بود در شکرستان بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست
1 گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما بوی پیراهن یوسف دهد اندیشه ی ما
2 اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست روبه از بی جگری رم کند از بیشه ی ما
1 نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان را یک طور دوست دارم بی مهر و مهربان را
2 غم می کشد عنانم من هم شتاب دارم از هم دعا بگویند یاران شادمان را