1 پیمانه لب پیالهنوشی بوده است خم کالبد بادهفروشی بوده است
2 صدبار درین میکده هر مشت گلی ساغر بکفی سبو بدوشی بوده است
1 به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت به پنبه آتشسوزان نهفته نتوان داشت
2 نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت
1 خدا را ای نسیم احوال زار مستمندی را به جان از خار هجر آماده هر ساعت گزندی را
2 به بین و چون کبوتر سوی دورافتاده یار من مهیا شو از این گلزار پرواز بلندی را
1 ای باد بگو آن شه رعنا پسران را سر خیل بتان خسرو زرّینکمران را
2 ناخن زن داغ دل ارباب محبت صیقلگر آئینه صاحبنظران را