گردش جام که زد صنع ازل پرگارش از جامی غزل 482

گردش جام که زد صنع ازل پرگارش

1 گردش جام که زد صنع ازل پرگارش سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش

2 سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر سایه بر بام فلک می فکند دیوارش

3 نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن وای من گر نستاند به گرو خمارش

4 بنده پیر مغانم که در اطوار سلوک کار ما یافت گشاد از گره زنارش

5 خیر مستان طلبد هر چه کند باده فروش سر این نکته ندانسته مکن انکارش

6 مگسل یک نفس از صحبت عیسی نفسان نقد انفاس عزیز است غنیمت دارش

7 طبع گویای من آن طوطی شکرشکن است که ز خونابه دل لعل بود منقارش

8 جامی اشعار دلاویز تو جنسی ست نفیس پود آن حسن ادا لطف معانی تارش

9 همره قافله هند روان کن که رسد شرف مهر قبول از ملک التجارش

عکس نوشته
کامنت
comment