فریاد و الغیاث ز بیداد از جهان ملک خاتون غزل 748

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

فریاد و الغیاث ز بیداد روزگار

1 فریاد و الغیاث ز بیداد روزگار کز دل ببرد صبرم و از دست رفت یار

2 یک جرعه می نکرد دلم نوش از آن دو لب جانم به لب رسید ز درد سر خمار

3 عمریست تا که کشتی وصلم به هجر غم افتاده در میان و نیفتاد در کنار

4 پایم بماند در گل حیرت چو سرو ناز بر ما نظر نکرد سهی سرو در گذار

5 ما را گناه غیر وفاداری تو نیست ور ز آنک هست همم ز سر لطف در گذار

6 بسیار جور بر من مسکین مکن از آنک چون هست روشنت که جهان نیست پایدار

عکس نوشته
کامنت
comment