آن آفرین جهان که نگهدار عالم است از سعیدا غزل 99

آن آفرین جهان که نگهدار عالم است

1 آن آفرین جهان که نگهدار عالم است هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است

2 چشمی که وا ز کثرت غفلت نمی شود تا روز حشر دیدهٔ پندار عالم است

3 نازم به آن بتی که به هر پا گذاشتن صد گام پیش از پی آزار عالم است

4 در قید ماست عالم و ما حظ نمی کنیم ای وای بر کسی که گرفتار عالم است

5 هر ذره ای ز مهر رخش رقص می کند کافر بود کسی که در انکار عالم است

6 گردون، متاع کینه فروشد به مشتری روزی که مهر بر سر بازار عالم است

7 چشم گدا به این همه تنگی و خیرگی سیری ندیده، سیر ز دیدار عالم است

8 منت ز آب و گل نکشد دل چو شد خراب کاین خانه بی نیاز ز معمار عالم است

9 در آفتاب حشر سعیدا چه می کند آن کس که سایه پرور دیوار عالم است؟

عکس نوشته
کامنت
comment