- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد
2 ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت بیخودم از صومعه بر در خمار برد
3 با همه مستی مرا پیر مغان بار داد هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد
4 ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد
5 همچو گلم مدتی عشق در آتش نهاد عاقبت آب مرا بر سر بازار برد
6 کار چو با عقل بود عشق مجالی نداشت عشق درآمد ز در عقل من از کار برد