شوق بی حد شد و رسوایی دل از سلیم تهرانی غزل 198

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شوق بی حد شد و رسوایی دل نزدیک است

1 شوق بی حد شد و رسوایی دل نزدیک است جامه ام بس که دراز است، به گل نزدیک است

2 داغ من هر که ببیند، جگرش می سوزد آتش وادی من دور [و] به دل نزدیک است

3 دیده و دل همه پر نقش رخ اوست مرا راه بتخانه ی کشمیر و چگل نزدیک است

4 دارد از جنبش مژگان سیاه تو خبر دلم از بس به تو ای عهدگسل نزدیک است

5 ترسم از بی خبری قتل مرا فاش کنی دامنت سخت به این خون بحل نزدیک است

6 صدق در طوف چو باشد، حرم و دیر یکی ست کعبه دور است [و] خرابات به دل نزدیک است

7 در محیط غم ایام شدی پیر سلیم واقف از کشتی خود باش که گل نزدیک است

عکس نوشته
کامنت
comment