قاصدی باز آمد و حرفی از مشتاق اصفهانی غزل 152

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی می‌زند

1 قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی می‌زند سوخت از شوقم که حرف آشنائی می‌زند

2 چون به صیدی غمزه‌ات تیر جفایی می‌زند ناوک رشگی بجان مبتلائی می‌زند

3 چاره‌ام مر گست در بحر غمت از اضطراب نسپرد تا غرقه جان را دست و پائی می‌زند

4 من خموشم در سر کویت ز بیم مدعی ورنه هر مرغی بگلزاری نوائی می‌زند

5 کشت ما را برق جانسوز غمت تنها نسوخت خویشتن را هر دم این ظالم بجائی می‌زند

6 خویش را خواهد به یاد قاتل آرد روز حشر گر شهید عشق حرف خونبهائی می‌زند

7 عشق جانسوز آتشی باشد که هر دم از تفش دود آهی سر ز جان مبتلائی می‌زند

8 چون نگردد در رهت مشتاق پامال ستم هرکه می‌آیی بر آن افتاده پائی می‌زند

عکس نوشته
کامنت
comment