-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنک آنقوم که در کف می روشن دارند بزم از شعله می وادی ایمن دارند
2 تا بمیخانه چه رفتست که امشب مستان همه در مسجد و محراب نشیمن دارند
3 بگذر از سیمبران ایدل شیدا کاین قوم روی از آئینه دل از روی و آهن دارند
4 من و کنج قفس و جور و جفای صیاد گرچه مرغان چمن جای بگلشن دارند
5 در ره بادیه ترکان بکمینند اما نتوان گفت چو چشمان تو رهزن دارند
6 برفوی دل صد پاره ام اینان آیند رشته از زلف و زمژگان همه سوزن دارند
7 در صف حشر که یعقوب گریزد زپسر ای خوش آنان که تو را دست بدامن دارند
8 گرچه آشفته سودای علی شد دو جهان تو نپندار که سودای تو چون من دارند