- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا بنده سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
2 بسکه کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت بعد ازین بر گریه خود خنده میآید مرا
3 بسته زلف پریرویان شدن از عقل نیست لیک من دیوانه ام، زنجیر میباید مرا
4 وعده وصل توام داد اندکی تسکین دل تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا
5 وه! که خواهد شد، هلالی، خانه عمرم خراب جان غم فرسوده چند از غم بفرساید مرا؟