-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فلک دایم به قصد مردم وارسته میگردد چو صیادی که در دنبال صید خسته میگردد
2 درین گلشن مرا بر سادهلوحی خنده میآید که دارد مشت خاری وز پی گلدسته میگردد
3 ز بیتابی سوی مقصود نتواند کسی ره برد پی اسباب خانه، دزد ازآن آهسته میگردد
4 ز حرف او زبان من مددکار سخنچین است چو آن نخلی که شاخ او تبر را دسته میگردد
5 ز چشم خوبرویان، ای غزال مشکبو دایم به دنبال تو صد صیاد ترکش بسته میگردد
6 سلیم آن بیوفا زان چشم میپوشد ز حال من که چشم هرکه بر این خسته افتد، خسته میگردد