1 محکوم قضا که بنده خوانند او را بر بالش شرع کی نشانند او را
2 گر چرخ به کام تو نگردد بمرنج کاو نیز چنان رود که رانند او را
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تا با خلقی تو بی گمان بی دینی تا قبلهٔ تو خلق بود مسکینی
2 از هرچه جز اوست دیده و دل بر دوز تا سلطنت اول و آخر بینی
1 ای دل صفت جمال او نتوان گفت وز مرتبهٔ کمال او نتوان گفت
2 هر چند مقرّبی ولی از هیبت هرگز سخن وصال او نتوان گفت
1 حُسنی که گواه صنع معبود بود چون حسن بتم زلطف موجود بود
2 رو بر در او ایاز می باش مُدام تا عاقبت کار تو محمود بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **