یار بر دیده راه کرد و گذشت از جامی غزل 101

یار بر دیده راه کرد و گذشت

1 یار بر دیده راه کرد و گذشت دیده را جلوه گاه کرد و گذشت

2 بودم افتاده خوار بر راهش به حقارت نگاه کرد و گذشت

3 برقع زلف پیش روی کشید روزگارم سیاه کرد و گذشت

4 آهم ازوی هوای کیوان داشت رخنه در مهر و ماه کرد و گذشت

5 خواستم داد خویش ازو گریان خنده بر دادخواه کرد و گذشت

6 دید صوفی صفای میخانه پشت بر خانقاه کرد و گذشت

7 رفت جامی به قصد دیدارش بام و در دید و آه کرد و گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment