یار می باید که از حکیم نزاری قهستانی غزل 1082

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

یار می باید که باشد چست و چالاک آمده

1 یار می باید که باشد چست و چالاک آمده آری آری این بیان در عین لولاک آمده

2 می‌تواند شد به معراج حقیقی چون نبی هر که را این معرفت در تحت ادراک آمده

3 بر جناح شوق اگر بنشاندت جبریل عشق خویش را بی‌خویشتن بینی بر افلاک آمده

4 بر عرض هرگز نخواهد خویشتن را عرضه کرد هر که از مبدای فطرت جوهرش پاک آمده

5 نور حق آلوده کی گردد به ادناسِ جهول فعلِ جسم از آب و باد و آتش و خاک آمده

6 جام در ده ساقیا جامی که نزد اهل دل داد زهرِ قاتل وقتِ استعمال تریاک آمده

7 عشق هر جا خانه گیرد عقل را بر در زند صیدِ مسکین چون بود در قیدِ فتراک آمده

8 هر دو عالم چون بود در جنب قدر یک جهت هم چو پیشِ بادِ صرصر خاک و خاشاک آمده

9 بارها آید سروش و رازها آرد به من وز نزاری گر قسم خواهند حقّاک آمده

عکس نوشته
کامنت
comment