1 یار با هرکسی سری دارد سر به پیوند من فرو نارد
2 این چنین شرط دوستی باشد که بخواند به لطف و بگذارد
3 دل و جانم به لابه بستاند پس به دست فراق بسپارد
4 ناز بسیار میکند لیکن نیک بنگر که جای آن دارد
5 جان همی خواهد و کرا نکند که به جانی ز من بیازارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 حسن تو بر ماه لشکر میکشد عشق تو بر عقل خنجر میکشد
2 خدمتش بر دست میگیرد فلک هر کرا دست غمت برمیکشد
1 هرچه مرا روی تو به روی رساند ناخوش و خوشدل بهروی خوش بستاند
2 هست به رویت نیازم از همه رویی گرچه همه محنتی به روی رساند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به