1 آسوده دلی که زیر بار غم تست خوش خفته سری که بر کنار غم تست
2 گر هست سری که بر کرانست از غم آنست که در میان کار غم تست
1 غذا چون کنم دردی از آفتاب موافق تر الحق می از آفتاب
2 بیا ساقیا ساغری ده به من که عکسش بریزد خوی از آفتاب
1 دوش برقع ز روی باز انداخت گفت باید مرا به من بشناخت
2 در خودی خودت بباید سوخت با مراد منت بباید ساخت
1 قیامت است سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب
2 به ناز خفته چه داند که دردمند فراق به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب