رنگ رخت ز تاب تب ای سیمبر شکست از جامی غزل 115

رنگ رخت ز تاب تب ای سیمبر شکست

1 رنگ رخت ز تاب تب ای سیمبر شکست رنگ شکسته ات دل اهل نظر شکست

2 هنگامه ساخت مه شب از انجم ولی چو دید هنگام صبح روی تو هنگامه برشکست

3 بستی به قصد فرقت من بر میان کمر بنشین که پشت طاقت من از کمر شکست

4 رخساره خوی فشان به گلستان درآمدی لطف رخ تو رونق گلهای تر شکست

5 هر شیشه امید که تدبیر عقل ساخت سنگ جفای عشق تو در یکدگر شکست

6 رفتم که گل به باغ شود مرهم دلم صد نشترم ز خار غمت در جگر شکست

7 قدر شکر شکست خط سبز بر لبت طوطی ندیده کس که بدینسان شکر شکست

8 جامی چو یافت خانه خود را تهی ز تو دیوار کند و بام بیفکند و درشکست

عکس نوشته
کامنت
comment