1 ابر آمد و بر روی هوا می گرید چون متهم از شرم و حیا می گرید
2 معلومم شد که او چرا می گرید بر عمر تلف گشته ما می گرید
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ما وصال تو به زاری و دعا میطلبیم دردمندیم و ز لعل تو دوا میطلبیم
2 همچو حجّاج به احرام درت بسته میان کعبهٔ کوی تو از راه صفا میطلبیم
1 غمزه ی تیز ترا سینه ی من شد هدف خون دلم گو بریز اینت مرا صد شرف
2 در صف تو عاشقان جامه به خون شسته اند تا که شود در میان یا که رود پیش صف
1 دل به ره باز نیامد به فسون وعّاظ زان که چون خشم فسون خوان تواش نیست حفاظ
2 غمزه هر لحظه به خونریز دلم تیز مکن قَد کَفانِی قَتَلتَنی زَمَراتِ الالحاظ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **