1 زل بند چاشنی باشد حلاوت از لبش شیرهٔ جان می چکد چون صاف لذت از لبش
2 ناله از دل، آه گرم از سینه، اشک از دیده ام رنگ از رخ، بو ز پیراهن، نزاکت از لبش
1 ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا
2 زداید غم به هیچ از سینه فیض دشت پیمایی گره از دل گشاید ناخن موج سراب اینجا
1 الهی ره نما سوی خود این مدهوش غافل را ز دردت جامه زیب داغ چون طاووس کن دل را
2 برد بیطاقتی از عالم هستی برون دل را تپیدن بال پرواز است مرغ نیم بسمل را
1 چشم او آشیانهٔ دل ما حلقهٔ زلف خانهٔ دل ما
2 اشک ما حلقه ایست سربسته رازدار فسانهٔ دل ما