- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدعی کو تا چراغ محفلم بیند ترا غافل از راه آید و در منزلم بیند ترا
2 از ترحم سنگ را دل خون شود هر گه چو موج خنده زن بر گریه ی بی حاصلم بیند ترا
3 در غم سامان به راه کعبه، ای بت نیستم راهزن ترسم درون محملم بیند ترا
4 کاش سوزن بخیه ی اول به چشم خود زند کز شکاف سینه ترسم در دلم بیند ترا
5 صحبت ما و تو ای طوفان نگردد برطرف ناخدا کو تا حریف ساحلم بیند ترا
6 دست کوته کن سلیم از من، که ترسم روزگار عاجز از اصلاح کار مشکلم بیند ترا