- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو
2 از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو
3 نیست رویت در مقابل لیک میگوید به من صد سخن هر جنبشی از گوشهٔ ابروی تو
4 غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو
5 باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب تا نیارد سوی من روز جدائی بوی تو
6 راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن بیزبان با من بگوید نرگس جادوی تو
7 بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو