1 مدعی تا چند میپرسی تو از اسرار دل چشم تر افکند بیرون نقطه پرگار دل
2 رشته زنار بگسستی ولی بت در بغل گر توانی بگسل ای جان رشته زنار دل
3 شاهد معنی بود بیرنگ آیینه بیار زرد و سرخ و سبزدان از پرده زنگار دل
4 پرتو رحمن نتابد در درون سینهات تا که داری نقش شیطان بر در و دیوار دل
5 وصل جانانت میسر نیست جز ایثار جان جان نخواهد صاف شد الا به استظهار دل
6 هرکه از نفس و هوا بگذشت و بیرون شد ز تن پای تا سر جان شود بیشبهه برخوردار دل
7 غیر نقش مرتضی اندر درون پرده نیست لاجرم گر پرده برداری شبی از کار دل
8 تا به کی آشفته گوشت وقف موسیقی بود گوش جان بگشای بر الحان موسیقار دل
9 عقل موسی و قبس عشق است و سینا سینهاش نور سینا نیز باشد پرتوی از نار دل
دیدگاهها **