شهر بیدار از آن مردم از آشفتهٔ شیرازی غزل 1026

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شهر بیدار از آن مردم خواب آلوده

1 شهر بیدار از آن مردم خواب آلوده خلق سرمت از آن مست شراب آلوده

2 جز دو چشم تو که صد قافله دل بسته به بند نشنید است کسی رهزن خواب آلوده

3 زاهد وعارف و عامی زنگاه تو خراب نبود کس که نشد از تو خراب آلوده

4 گر به پیرانه سرم شب ببر آئی سرمست سازیم باز به تشریف شراب آلوده

5 گر حصاری زولای تو بود گرد جهان هیچ طوفان نکند خاک بآب آلوده

6 من گرفتم نکنم دعوی خونم بر خلق چه توان کرد بآن دست خضاب آلوده

7 شعر رنگین و تر آشفته گرت میباید دفتر خویش بکن ازمی ناب آلوده

8 نبری ذوق از آن لب که برد نام رقیب نوش داروست پس از زهر مذاب آلوده

9 هر کرا حب علی نیست بدیوان عمل دفتر اوست بدیوان حساب آلوده

10 گر برانی زسگان در خویشم بعتاب سر نهادیم بر آن حکم عتاب آلوده

11 ممکن است و نگرفته است صفات امکان بوتراب است نگشته به تراب آلوده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر