🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار
ملک‌الشعرا بهار

آشفت روز بر من، از ملک‌الشعرا بهار قصیده 238

قصیده 238 ام از 1042 قصاید

آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30

1 آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !

2 ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی

3 ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن وی شب‌، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای

4 ای لیل مظلم‌، از در فرغانه وامگرد وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای

5 ای‌ تیره‌شب‌! به‌ مژّه غم، خواب خوش بباف وی خواب‌خوش‌ !به‌زلف‌ ِ امَل‌ ،مشک تر، بِسای

6 من خود ، به شب پناه برم ،ز ازدحام روز دو گوش و چشم بسته ز غولان هرزه‌لای

7 چون برشود ز مشرق ، تیغ ِکبود ِشب مغرب به خون روز کشد دامن قبای

8 زآشوب روز ، وارَهَم ،اندر سکوت شب با فکرتی پریشان‌، با قامتی دوتای

9 چون آفتاب خواست کشد سر زتیغ کوه چونان بود که بر سر من تیغ سرگرای

10 گویم شبا به صد گهر آبستنی ولیک چندان دوصد ز دیده فشانم تو را، مزای

11 ای تیغ کوه‌، راه نظر ساعتی ببند وی پیک صبح در پس کُه لحظه‌ای بپای

12 ای زردچهره صبح دغا، وصل کم گزین وی لعبت شب شبه‌گون هجر کم فزای

13 با روز دشمنم که شود جلوه‌گر به روز هر عجز و نامرادی‌، هر زشت و ناسزای

14 من برخی شبم که یکی پرده افکند بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای

15 دهر هزار رنگ نمایان شود به روز با جلوه‌های ناخوش و دیدار بدنمای

16 گوش مراد را خبر زشت‌، گوشوار چشم امید را نگه شوم‌، سرمه‌سای

17 آن نشنود مگر سخن پست نابکار این ننگرد مگر عمل لغو نابجای

18 لعنت به روز باد و بر این نامه‌های روز وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای

19 ناموس مُلک ،درکف ِ غولان ِ شهر ری تنظیم ری به عهدهٔ دیوان تیره‌رای

20 قومی‌همه‌خسیس و ،به‌معنی ، کم‌از خسیس خلقی همه گدای و به همت کم ازگدای

21 یکسر عنود و بر شرف و عزگشاده‌دست مطلق حسود و بر زبر حق نهاده پای

22 هر بامداد از دل و چشم و زبان وگوش تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای

23 از دیده بی‌سرشک بگریم به زار زار وز سینه بی‌خروش بنالم به های‌های

24 اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای

25 بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت مسعود سعد سلمان در آن بلندجای

26 « گردن به درد ورنج مراکشته بود اگر پیوند عمر من نشدی نظم جان‌فزای‌»

27 مردم گمان برند که من در حصار ری مسعودم و ستارهٔ سعد است رهنمای

28 داند خدای کاصل سعادت بود اگر مسعودوار سرکنم اندر حصار نای

29 تا خود در این کریچهٔ محنت بسر برم یک روز تا به شام بدین وضع جانگزای

30 چون اندر این سرای نباشد به جز فریب آن به که دیده هیچ نبیند در این سرای

ملک‌الشعرا بهار از شاعران بزرگ قرن 14 هجری می باشد و سبک شعری ایشان نوین است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای قصیده 238 ام از 1042 قصاید ملک‌الشعرا بهار می باشد
شعر قالب : قصیده سبک : نوین
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای

شاعر شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای چه کسی است ؟

شاعر شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای ملک‌الشعرا بهار می باشد.

شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای چیست ؟

قالب شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای قصیده است

سبک شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای چیست ؟

سبک شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای سبک نوین است

مضمون اصلی شعر آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
ملک‌الشعرا بهار

آشفت روز بر من، از ملک‌الشعرا بهار قصیده 238

قصیده 238 ام از 1042 قصاید
بنر