1 چرخ فلک از قضا یکی پیکان زد زانو به زمین زد و مرا بر جان زد
2 گفتم چه زنی بیوفتادم کان زد والله که چنین زخم دگر نتوان زد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 امروز هیچ خلق چو من نیست جز رنج ازین نحیف بدن نیست
2 لرزان تر و نحیف تر از من در باغ شاخ و برگ سمن نیست
1 چو سوده دوده به روی هوا برافشانند فروغ آتش روشن ز دود بنشانند
2 سپهر گردان بس چشم ها گشاید باز که چشم های جهان را همه بخسبانند
1 ملک جوان است و شهریار جوان است کار مهیا و امر و نهی روان است
2 شغل زمانه مفوضست به شاهی کز همه شاهان چو آفتاب عیان است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به