اسیر عشق از کف ساغر خوناب از سلیم تهرانی غزل 566

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد

1 اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد بمیرد تشنه و چون موج لب بر آب نگذارد

2 بتی شد رهزن دینم که چون در ترکتاز آید به کعبه غارت ابروی او محراب نگذارد

3 به تقریبی برآمد هرکه در هندوستان افتاد خدا کشتی ما را هم درین گرداب نگذارد

4 درین گلشن ز بس خدمت زخدمتکار می خواهند بنفشه باغبان را چون مگس در خواب نگذارد

5 سلیم از موج اشک خود خطر چون خاروخس دارم چه شد برقی که ما را در ره سیلاب نگذارد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر