1 سرمایهٔ عمر آدمی یک نفسست آن یک نفس از برای یک همنفسست
2 با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفسست
1 زد شعله به دل آتش پنهانی من زاندازه گذشت محنت جانی من
2 معذورم اگر سخن پریشان افتاد معلوم شود مگر پریشانی من
1 دل بر سر عهد استوار خویشست جان در غم تو بر سر کار خویشست
2 از دل هوس هر دو جهانم بر خاست الا غم تو که برقرار خویشست
1 باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
2 این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما