- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع از هوای وصلت، در حالت هلاک است گل تا شنیده بویت، از شوق سینه چاک است
2 شستم غبار خود را با گریه از دل خلق در عشق او حسابم با کاینات پاک است
3 از بس که بی رخ او چشمم غبار دارد چون دانه های سبحه، اشکم تمام خاک است!
4 تا چند بخیه بتوان بر زخم های خود زد؟ چون موج سینه ام را چاک از قفای چاک است
5 دل را سلیم بی قدر در عاشقی، وفا کرد کم قیمت است آری جنسی که عیب ناک است