-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پرتو شمع رخت عکس بر افلاک انداخت قرص خورشید شد و سایه بر این خاک انداخت
2 برقی از شعشعه طلعت رخشان تو جست شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت
3 خوش بران رخش که عشقت فلک سرکش را طوق در گردن ازان حلقه فتراک انداخت
4 ذوق مستان صبوحی زده بزم تو دید صبح در اطلس فیروزه خود چاک انداخت
5 می خرامیدی و ارواح قدس می گفتند ای خوش آن پاک که سر در ره این پاک انداخت
6 طوطی ناطقه را سر خط و عارض تو زنگ تشویر در آیینه ادراک انداخت
7 جامی اهلیت اندیشه عشق تو نداشت همتش رخت درین موج خطرناک انداخت