- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سنگدل که شیشهٔ جانهاست جای او آتش زند در آب و گل ما هوای او
2 سوگند خوردهام که ببوسم هزار بار هرجا رسیده است به یکبار پای او
3 جز کاندر آب و آیینه دیدم جمال وی بر هیچ کس نظر نگشودم به جای او
4 عاشق که آرزو نکند جز رضای دوست این عجز او بتر بود ازکبریای او
5 گر مدعی نبود ز خود خواهشی نداشت او را چه کار تا طلبد مدعای او
6 گر زیرکی بهل که همین عین آرزوست کز دوست آرزو بکند جز رضای او
7 قاآنی ار ز پای فتادست عیب نیست نیکو قویست دست توانا خدای او