خلیفه که سلطان آفاق بود از جامی هفت اورنگ 36

خلیفه که سلطان آفاق بود

1 خلیفه که سلطان آفاق بود به فرماندهی در جهان طاق بود

2 یکی نوش لب بودش اندر حرم همه جان شیرین ز سر تا قدم

3 بدو خاطرش میل بسیار داشت ولی زاجر عقل بر کار داشت

4 به وی محرمی گفت کای کامگار ازین نوش لب کام خاطر برار

5 بگفتا که تاج خلافت به فرق همه زیر فرمان من غرب و شرق

6 نشاید که در پیش این عشوه ساز درآیم به زانوی عجز و نیاز

7 ز طفلی هم آغوش بستر کنم به وی خویشتن را برابر کنم

8 بیا ساقی آن طلق محلول را که زیرک کند غافل گول را

9 بده تا نشینم ز هر جفت طاق دهم جفت و طاق جهان را طلاق

10 بیا مطرب و تاب ده گوش عود به گوش حریفان رسان این سرود

11 که رندان آزاده را در نکاح نباشد به جز دختر رز مباح

عکس نوشته
کامنت
comment