- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بفروغ مهر رویش که مهست از آن عبارت بفریب چشم مستش که دهد جهان بغارت
2 بنسیم جانفزایش که مسیح وار آرد سوی کشتگان هجران بوصال جان بشارت
3 که دمد بجای خار از سرخاک ما گل تر چون کند مزار ما را مه مهربان زیارت
4 اگر از بهار حسنش بچمن رسد نسیمی عجب ار نگیرد از سر بگه خزان نضارت
5 بخط و عبارت او مر ساد چشم زخمی که ندید کس چنان خط نشنید از آن عبارت
6 ز سر شک تر خرابست بنای صبر و شاید که کسی میان طوفان ندهد نشان عمارت
7 پسر یمین ز پایش بچه روی سر بتابد چو بآشکار دورش کند و نهان اشارت