- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است شور او در سرو سوز غم او در جان است
2 گر برآید به کله ماه فلک آن اینست در خرامد به قبا سرو چمن این آن است
3 نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز آنکه چون مردم چشم از نظرم پنهان است
4 گفتم از لعل زکات من درویش بده زیر لب گفت که درویشی درویشان است
5 عشق بلبل به چه اندازه که بر گل باشد عشق من بر گل رخسار تو صد چندان است
6 از تو بوسی و ز من در عوض آن صد جان هم به جان تو که از آن دهنت ارزان است
7 شاد گردان به وصالت دل غمگین کمال که ز هجران تو هم خسته و هم ویران است