بار عشق تو مرا بر دل از جهان ملک خاتون غزل 795

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

بار عشق تو مرا بر دل و جانست هنوز

1 بار عشق تو مرا بر دل و جانست هنوز مهر روی تو بدان مهر و نشانست هنوز

2 سرّ عشقست که نکردیم ملا در همه عمر در درون دل غمدیده نهانست هنوز

3 گرچه یاد از من دلخسته نیاری هرگز روز و شب ورد توأم ذکر زبانست هنوز

4 تا رخ حوروش از دیده ی ما پنهان کرد خونم از دیده غمدیده روانست هنوز

5 آتش مهر رخت تا که جهانسوز افتاد خوی بر آن چهره زیبات عیانست هنوز

6 گرچه از ناز و تکبّر به سر ما بگذشت دیده ام در پی آن سرو روانست هنوز

7 گفتمش جان به سر کار تو کردم گفتا ای ستمدیده تو را خود غم جانست هنوز

8 گفته بودی که تو با ما نه چنانی که بدی عشقت ای دوست به جانت که چنانست هنوز

9 صد ازین جور و جفا گر بکنی بر دل من تا ابد مهر تو در جان جهانست هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment