- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنایی را که باشد حسن بانی نهد اول پیش بر مهربانی
2 به یک روزش رساند تا بجایی که گردد چون فلک عالی بنایی
3 چو وقت آید که بر مسند نهد گام شراب عیش باید ریخت در جام
4 کشد یک خشت از بنیاد سستش کند ویرانتر از روز نخستش
5 بنای حسن را سست است بنیاد اساس عشق یارب بیخلل باد
6 گذشته سالها از عصر شیرین همان برجاست نام قصر شیرین
7 اساسی کاینچنین آباد ماندهست ز محکم کاری فرهاد ماندهست
8 چنین گفت آنکه این طرح نو انداخت که چون شیرین به هامون بارگی تاخت
9 فضایی دید و خوش آب و هوایی برای کار او فرمود جایی
10 نه بادش را غباری بود بر روی نه آبش را گلی آلوده در جوی
11 بساطش را هوایی رغبت انگیز طرب ریز و طرب خیز و طرب بیز
12 طلب فرمود خاصان هنر سنج در افشان شد ز یاقوت گهر سنج
13 که میخواهم دو استاد و چه استاد دو استاد هنرورز و هنرزاد
14 همه کار بزرگان ساز داده به دولتخانهها در برگشاده
15 به دست و کار ایشان میمنت یار بدیشان میمنت همدست و همکار
16 نخستین پر هنر صنعت نمایی که از دست آیدش عالی بنایی
17 شماری رفته با صنعت شناسش برون ز انگشت رد طرح اساسش
18 همه طرحش به وضع هندسی راست فزونی نیزش اندر هر کم و کاست
19 ولی باید که شیرین کار باشد به شیرینیش حسنی یار باشد
20 دگر آهن تنی فولاد جانی که بربندد مشقت را میانی
21 بود از سخت جانی سنگ فرسای به پرکاری سبک دست و سبک پای
22 به ذوق خود کند این سخت کوشی بود مستغنی از صنعت فروشی
23 قیاسی از اساس کارشان کرد به قدر کار زر در بارشان کرد
24 به قطع ره درنگ از یاد بردند گرو ز آتش، سبق از باد بردند
25 گزیدند از هنرمندان نامی دو استاد هنرمند گرامی
26 به کار خویش هر یک سد هنرمند به هر انگشت هر یک سد هنر بند
27 یکی از خشت و گل معجز نمایی خورنق پیش او بی قدر جایی
28 عجب پاکیزه دست و سخت استاد خودش چست و بنایش سخت بنیاد
29 اگربام فلک کردی گل اندود سرانگشتش نگردیدی گل آلود
30 بنایی بر سر آب ار نهادی اساسش تا قیامت ایستادی
31 به اعجاز هنر بر یک کف دست هزاران سقف بر یک پایه میبست
32 در آن کاری که با فکرش گرو بود چنان دستش به صنعت تیز رو بود
33 که تا در ذهن میزد فکر پر کار به خارج خشت آخر بود در کار
34 دگر پر صنعتی کز تیشه بر سنگ نمودی طرح سد چون نقش ارژنگ
35 قوی بازو قوی گردن، قوی پشت به فریاد آهن و فولادش از مشت
36 سر پا گر زدی بر سنگ خاره چو تیشه کردی آنرا پاره پاره
37 سبک کردی چو دست تیشه فرسای تراشیدی مگس را شهد از پای
38 اگر گشتی گران بر تیشهاش دست به باد دست کوهی ساختی پست
39 هنرمندی که گاه خورده کاری چو دادی تیشه را پیکر نگاری
40 پریدی پشه گر پیشش به تعجیل نمودی بر پرش سد پیکر پیل
41 بر آن صنعتگران دانش اندیش برون دادند زینسان قصهٔ خویش
42 که زیر پرده ما را حکمرانیست که چون پرویز او را همعنانیست
43 به ارمن سکهٔ شاهی به نامش ولی از ماه تا ماهی غلامش
44 همایون پیکری تاووس تمثال بسی باز سپید او را به دنبال
45 ز خور در پیش روی نور پاشش بگردد راه مه از دور باشش
46 جهان در قبضهٔ تسخیر دارد بسا شاهان که در زنجیر دارد
47 در آن مجلس که با احسان فتد کار کسی باید که آنجا زر کند بار
48 به میلی چند از این آب وهوا دور بهشتی هست در وی جلوهٔ حور
49 خوش افتادهستش آنجا عیش رانی فروچیده بساط شادمانی
50 هوس دارد یکی قصر دل افروز به بیمثلان صنعت صنعتآموز
51 ز خاره پایهاش را زیر پایی ز استادان در او کار آزمایی
52 ازین صنعت نگارانی که دیدیم به این صنعت شما را بر گزیدیم
53 ندارد دیگری این خط پرگار شما را رنجه باید شد در این کار