بنای توبه ز ابر بهار در از سلیم تهرانی غزل 237

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

بنای توبه ز ابر بهار در خلل است

1 بنای توبه ز ابر بهار در خلل است می دوآتشه عمر دوباره را بدل است

2 ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن میان روز، بط می خروس بی محل است

3 کجاست ساغر می تا مرا کند بلبل برای مرغ چمن، گل سفینه ی غزل است

4 به سوی دیر و حرم خضر گو دلیل مباش مرا که همچو کمان این دو خانه در بغل است

5 ز نفس خود مشو ایمن، که اعتمادی نیست به خانه زادی آن توسنی که بدعمل است

6 کرم ز غیرت هم می کنند اهل جهان که رعشه سلسله جنبان پنجه های شل است

7 کدام راز که از دل نمی شود معلوم کتابخانه ی صاحبدلان چو گل بغل است

8 چو احتیاج عصا شد، مشو ز خود غافل ستون بنای کهن را علامت خلل است

9 به اقتضای قضا، کار خویش را بگذار که «سعی بیهده پاپوش می درد» مثل است

10 سلیم پیش اجل برد شکوه ی هجران خبر نداشت که او خود مصاحب اجل است

عکس نوشته
کامنت
comment