رخنه ز غم در دل خراب درآمد از جامی غزل 107

رخنه ز غم در دل خراب درآمد

1 رخنه ز غم در دل خراب درآمد بر مژه زان رخنه خون ناب درآمد

2 چهره چه مالم به خاک در نظر آن رو خاست تیمم گهی که آب درآمد

3 باد بریده زبان من که ز ناله نرگس بیمار او ز خواب درآمد

4 صلح کنان رفت تا چه قصه رقیبش گفت که باز از در عقاب درآمد

5 برد ز دل روی او خیال خطش را سایه برون شد چو آفتاب درآمد

6 برد حسد بر رکاب حلقه چشمم ترک مرا پا چو در رکاب درآمد

7 آب خضر جوی گشت جامی ازان لب تشنه پی آب در سراب درآمد

عکس نوشته
کامنت
comment