1 کمان آسا شد این قد چو تیرم ز بس کز صدمت دهرم رسد کوب
2 کنون پشتی بخم در کف عصائی کمانی را همی مانم زه از چوب
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست
2 تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست
1 سالها خاطر مرا ز نشاط هیچ پروای قیل و قال نبود
2 ماه طبعم همیشه خرم بود مهر جان را سر زوال نبود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به