- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خون ازین غم سزد از دیده بسمل برود که بحسرت نگران باشد و قاتل برود
2 ماهم امشب سفری گشته خدایا مپسند که برآید مه و آن ماه بمحفل برود
3 کشتی ما که طلبکار شکست است چه سود که شرطه وزین ورطه بساحل برود
4 کر بخونم کشد از تیغ عماریکش یار نتوانم نروم از پی و محمل برود
5 ماه من انجمن افروز بتان است که او چون ز محفل برود آرایش محفل برود