خون همه آفاق بخوردی از آشفتهٔ شیرازی غزل 301

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

خون همه آفاق بخوردی و بست نیست

1 خون همه آفاق بخوردی و بست نیست بردی دل و دین همه پروای کست نیست

2 از شورش اغیار تو را رنجه نشد طبع تو شکری و باک زشور مگست نیست

3 تو خود گل نوخیزی و مغرور زحسنی اندیشه زگلچین و غم از خار و خست نیست

4 مجنون بفغان است در این قافله لیلا خوش خفته تو و گوش ببانگ جرست نیست

5 آئینه ای از زنگ بپرهیز خدا را آلوده شوی بیم چو زاهل هوست نیست

6 ای مرغ هما با مگسی چند بپرواز تو طوطی و هر زاغ و زغن هم قفست نیست

7 یرغو مبر آشفته تو جز بر در حیدر زیرا که بجز دست خدا دادرست نیست

عکس نوشته
کامنت
comment