خون بی تابان به محشر نیست از سلیم تهرانی غزل 475

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید

1 خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید کشتن سیماب، دارد دعوی خون شهید

2 گر نباشد تیر او در سینه، نگشاید دلم نسبت پیکان او با دل چو قفل است و کلید

3 در میان پیرهن دارد میان نازکی همچو مو باریک و همچون تار پیراهن سفید

4 بخل در خوان کریمان نیست، از کم قسمتی ست کز گلوی خویش، ماهی آب دریا را برید

5 در سفر دایم عزیزی هست این گلزار را بلبل از پرواز اگر بنشست، رنگ گل پرید

6 کار ما افتاد با سبزان هندستان سلیم کیسهٔ دل را تهی کردیم از سرخ و سفید

عکس نوشته
کامنت
comment