برفت آن یار و از ما مهر برداشت از فایز بیتی‌ 41

فایز

فایز

فایز

برفت آن یار و از ما مهر برداشت

1 برفت آن یار و از ما مهر برداشت خیالش هم مرا آسوده نگذاشت

2 به فایز آنچه کرده آن جفا جو نه باور کرد دل نه عقل پنداشت

عکس نوشته
کامنت
comment