کباب خود دلم را شعلهٔ از جویای تبریزی غزل 537

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد

1 کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد چو شمع بزم پنداری که آتش در گلو دارد

2 نیندازد خدا با سخت رویان کار یکرنگان که با آیینه هر کس روبرو گردد دورو دارد

3 بهاران آنچنان عشرت فزا آمد که زاهد هم دماغی با وجود کله خشکی چون کدو دارد

4 گل بی اعتباری راست زان نشو و نما در هند که اینجا آبروی مرد حکم آب جو دارد

5 میسر نیست تحصیل می ام در موسمی جویا که باغ از غنچه و گل هر طرف جام و سبو دارد

عکس نوشته
کامنت
comment