برکنار طاس گردون زد هلال انگشت از جامی غزل 261

جامی

جامی

جامی

برکنار طاس گردون زد هلال انگشت دوش

1 برکنار طاس گردون زد هلال انگشت دوش عاشقان رامژده ایام عید آمد به گوش

2 ماه نورابا شفق دانی قران بهر چه بود عید شد یعنی ز جام زر شراب لعل نوش

3 میفروشی هر چه هست از خودفروشی بهتر است چند عیب میفروشان می کنی ای خودفروش

4 پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر گر نیاری پاک شستن عیبشان باری بپوش

5 هرزه گویی و جهانگردی نه کار عارف است کیست عارف رهرو بنشسته گویای خموش

6 گر چه نتوانی به کوشش دامن جانان گرفت کاهلی بگذار چندانی که بتوانی بکوش

7 جامی از خامی به هرآتش ز سر بیرون مشو دیگ مرد پخته بعد از سالها آید به جوش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر