1 چشم بد دور، خواجه را پسری ست که همه زیرکی و ادراک است
2 چه عجب گر ضعیف و خرد افتاد که چو خشخاش، تخم تریاک است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سخن بست از لبم احرام طوف کعبهٔ دلها تماشا کن در او چون کاروان کعبه محملها
2 ز زهد و توبه در کار دلم صد عقده افتادهست بیا ساقی مرا آزاد کن از قید مشکلها
1 سینه ریشانیم و دارد آن دهن درمان ما ای نمکدان لب لعل تو مرهم دان ما
2 دامن ما ز انتظار لخت دل چون لاله سوخت خار راه گریه باشد تا به کی مژگان ما
1 عشق دیگر در فغان آورده ناقوس مرا غنچهٔ گلبرگ آتش کرده فانوس مرا
2 کاشکی اندیشه ای از باطن عصمت کند عشق بر گردن نگیرد خون ناموس مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **