پشت دلم ز بار فراقت از جهان ملک خاتون غزل 117

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

پشت دلم ز بار فراقت خمیده است

1 پشت دلم ز بار فراقت خمیده است جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است

2 دانی که در فراق رخت ای دو دیده ام خون دلم ز دیده ی حیران چکیده است

3 ای نور دیده تا ز برم گشته ای جدا بخت از برم چو آهوی وحشی رمیده است

4 صبرم ز روی خویش مفرمای بعد از این شوق رخ تو پرده ی صبرم دریده است

5 رحمی بکن به حال دل مستمند من عمریست تا که بار فراقت کشیده است

6 کامم بده ز لب که مرا تلخ گشت کام بسیار شربت شب هجران چشیده است

7 مسکین دل حزین مرا خوش بدار از آنک عشق رخ ترا ز جهانی گزیده است

عکس نوشته
کامنت
comment